English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4115 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
consumers cooperative company U شرکت تعاونی مصرف
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cooperative U شرکت تعاونی
cooperative company U شرکت تعاونی
mutual company U شرکت تعاونی
cooperative society U شرکت تعاونی
producers cooperative company U شرکت تعاونی تولید
average propensity to consume U میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
diminishing utility U اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
consumer logistics U امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
co-ops U تعاونی
co-op U تعاونی
co op U تعاونی
friendlies U تعاونی
friendlier U تعاونی
friendly U تعاونی
mutual U تعاونی
friendliest U تعاونی
cooperative U تعاونی
power consumer U مصرف انرژی مصرف توان
multiple therapy U درمان تعاونی
co operative societies U انجمنهای تعاونی
co operative societies U شرکتهای تعاونی
communing U اجتماع تعاونی
communed U اجتماع تعاونی
commune U اجتماع تعاونی
co-operative societies U انجمنهای تعاونی
symbiosis U زندگی تعاونی
co-operative societies U شرکتهای تعاونی
cooperative therapy U درمان تعاونی
communes U اجتماع تعاونی
margin propensity to consume U تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
phalanstery U روابط تعاونی اجتماعی
letterheads U مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterhead U مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation U شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
savings and loan association U صندوق پس انداز تعاونی ورهنی
limited company U شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
constituent company U شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
friendly society U انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
friendly societies U انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
international finance corporation U شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company U شرکت مادر شرکت مرکزی
privates U رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
private U رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
outsource U به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
dragger U شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
components U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless U شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
houses U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
body corporate U شرکت شرکت سهامی
business group U شرکت سهامی [شرکت]
life cycle hypothesis U فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
army component U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
pigou effect U اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
component command U قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
usages U مصرف
usage U مصرف
aggregate consumption U مصرف کل
expenditure U مصرف
waste U بی مصرف
wastes U بی مصرف
good for nothing U بی مصرف
overall consumption U مصرف کل
offtake U مصرف
income consumption curve U مصرف
of no a U بی مصرف
comsumption U مصرف
wasters U مصرف
waster U مصرف
expense U مصرف
consumption possibility line U حد مصرف
disposal U مصرف
sodden U بی مصرف
consumerism U مصرف
consumption U مصرف
unemployed U بی مصرف
otiose U بی مصرف
extravagant U مصرف
wasteful U مصرف
expenditure U میزان مصرف
abusing U سوء مصرف
rival consumption U مصرف رقابتی
ready use U اماده مصرف
consumer U مصرف کننده
put away U مصرف کردن
expendable U مصرف پذیر
rag U بی مصرف شدن
rags U بی مصرف شدن
abuses U سوء مصرف
abused U سوء مصرف
abuse U سوء مصرف
rate of consumption U نرخ مصرف
ready for use U اماده مصرف
utilization U مصرف بکاربری
partial substitution U جانشینی مصرف
user U مصرف کننده
peak load U بحبوحه مصرف
per capita consumption U مصرف سرانه
usable <adj.> U مصرف کردنی
per capita water consumption U مصرف سرانه اب
useful <adj.> U مصرف کردنی
utilisable [British] <adj.> U مصرف کردنی
users U مصرف کننده
utilizable <adj.> U مصرف کردنی
consume U مصرف کردن
consumed U مصرف کردن
optional consumption U مصرف اختیاری
applicable <adj.> U مصرف کردنی
suitable <adj.> U مصرف کردنی
national consumption U مصرف ملی
consumes U مصرف کردن
power consumer U مصرف برق
power consumption U مصرف قدرت
spend U مصرف کردن
eats U مصرف کردن
eat U مصرف کردن
private consumption U مصرف خصوصی
permanent consumption U مصرف دائمی
productive consumption U مصرف مولد
mass consumption U مصرف کلان
propensity to consume U گرایش به مصرف
spends U مصرف کردن
power consumption U مصرف برق
present consumption U مصرف جاری
present consumption U مصرف حال
maximum power demand U مصرف حداکثر
applicable <adj.> U قابل مصرف
suitable <adj.> U قابل مصرف
usable <adj.> U قابل مصرف
propensity to consume U تمایل به مصرف
utilisable [British] <adj.> U قابل مصرف
mass consumption U مصرف انبوه
idle stock U موجودی بی مصرف
exploitation [utilization] U مورد مصرف
capital consumption U مصرف سرمایه
usage U مورد مصرف
using U مورد مصرف
expenditure credit U اعتبار مصرف
excise tax U مالیات بر مصرف
coefficient of utility U ضریب مصرف
energy consumption U مصرف انرژی
domestic consumption U مصرف خانگی
fuel consumption U مصرف سوخت
usage rate U نرخ مصرف
use up U مصرف کردن
home use entry U اعلامیه مصرف
home consumption U مصرف داخلی
home consumption U مصرف خانگی
autonomous consumption U مصرف مستقل
high mass consumption U مصرف انبوه
bootless U بی مصرف بی علاج
gasoline consumption U مصرف بنزین
utilisation [British] U مورد مصرف
consumption function U تابع مصرف
consumption possibility line U خط امکانات مصرف
consumption rate U نواخت مصرف
consumption rate U میزان مصرف
consumption rate U اهنگ مصرف
consumption schedule U جدول مصرف
consumption theory U نظریه مصرف
uses U استعمال مصرف
use U استعمال مصرف
TAN [Transaction authentication number] U رمز یکبار مصرف
useful <adj.> U قابل مصرف
consumer brand U کالای پر مصرف
utilization U مورد مصرف
consumerism U مصرف گرایی
usages U موارد مصرف
utilisations U موارد مصرف
utilizations U موارد مصرف
conspicious consumption U مصرف تجملی
conspicuious consumption U مصرف تجملی
throwaway U یکبار مصرف
consumable U مصرف شدنی
recive U مصرف کنید
using U استعمال مصرف
shelf life U تاریخ مصرف
exhausted U مصرف شده
throw away U چیز بی مصرف
irrigation consumption U مصرف ابیاری
consumers U مصرف کننده
dismantling U بی مصرف کردن
dismantles U بی مصرف کردن
dismantled U بی مصرف کردن
dismantle U بی مصرف کردن
to use up U مصرف کردن
industrial consumption U مصرف صنعتی
disposable U مصرف شدنی
induced consumption U مصرف تشویقی
transitory consumption U مصرف گذرا
internal consumption U مصرف داخلی
transitory consumption U مصرف انتقالی
induced consumption U مصرف القائی
utilizable <adj.> U قابل مصرف
internal power U مصرف داخلی
unproductive consumption U مصرف بیهوده
inconsumable U مصرف نکردنی
offer curve U منحنی قیمت مصرف
Recent search history Forum search
1They decided to buy the company outright.
1مدیرامورمالی شرکت
1بدین وسیله از شما صمیمانه دعوت به عمل می آید، تا در برنامه ی که به مناسبت سپاس گذاری و قدر شناسی از مساعدت های مالی کشور جاپان، که از جانب اداره محلی بامیان برنامه ریزی گردیده است، شرکت ورزیده ممنون
1 moves up the range
1شرکت ما متحمل ضررو زیان مالی زیادی شده است
2ظروف یکبار مصرف بصورت عامیانه به انگلیسی چی میشه
2ظروف یکبار مصرف بصورت عامیانه به انگلیسی چی میشه
1مصرف تستوسترون
0شرکت کردن
1vegan
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com